سکوت

..........................

سکوت

..........................

می خوام ازامروز شروع کنم براتون یه تیکه ازهرکتاب روبنویسم

دردره ای خاموش گل زیبای کوچکی شکفته است که دیدارش چون تماشای خورشیددیده رانوازش می دهد.بی جهت نیست که گل سرخ راملکه گلهانامیده اندزیراارزش آن ازطلاومرواریدوالماس بیشتر است.

(خوب چه طور بود؟)

(خیلی عالی بودفقط یادم باشه ازگلفروشی یک دسته گل سرخ بخریم لازم می شه)

محمدلبخندی زدوسرش راتکان داد.فرشادبه طرف دوستش برگشت.نگاهی به کتاب انداخت وگفت:(ببینم محمداین همون کتابی نیست که ازپروانه گرفتی؟)

(چراهمونه)

(پسرعجب بلایی بوده ومانمی دونستیم.ببین چه چیز هایی توی کتاب نوشته)

(فرشادمودب باش سمیعی دخترباشخصیت ومحترمیه)

فرشادزیرچشمی به دوستش نگاه کردولبخندی معنی داروباحالتی موذیانه سرش راتکان داد:(آره همینطوره)

محمدمتوجه حرکت فرشادشد اما به روش نیاورد.

فرشاددرادامه بالحن طنز آمیزی گفت:(خودتم می دونی که من وپروانه این حرفهارونداریم .باورکن می دونسته من کتابو میبینم مخصوصا این متن ونوشته)

محمدنفس عمیقی کشیدودرحالی که به روبه رو اشاره می کردخطاب به فرشادگفت:(هول نشواین متن روسمیعی ننوشته این متن متعلق به بورگر شاعرآلمانیه.حالامواظب جاده باش یه وقت نزنی ماروناقص کنی)

(به توقول می دم نقص عضوی درکارنباشه وهردوبه اتفاق راهی بهشت زهرامی شیم)

.........................

نظرات 1 + ارسال نظر
سید محمد موسوی سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1385 ساعت 07:04 ب.ظ http://bijar-az.blogsky.com

سلام

وبلاگ تون جالبه به این وبلاگ وهمچنین وبلاگ من هم (بیجار )سری بزن ونظر بده

ولی وبلاگ نابغه ی تاریخ (پرفسور پور پیرار)

www.naria.blogfa.com درصورت امکان به این وبلاگ لینگ بد وبدوستات معرفی کن بگذار حقایق در مورد تاریخ ایران روشن شود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد